شهـــامــت مــی خواهــد
ســـــرد بــاشــی…
و گــرم لبخنــد بزنـــی ..!
ﻫــِـﯽ ﺭﻭﺯﮔــﺂﺭروزهــاے بـارونـے رو خیلے “دوست دارَمـ”
مَعلومـ نمـےشہ مُنتظر تـاکـسے هَستے یا آواره خیابـونـہـا…
بُخار توے هَوا مـالِ سَـرمـاست یا دود سیگـار…
روے گـونہ اَت اَشکـہ یا دونہ هـاے باروטּ…!!!
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ Valentine ﺭﻭﺯ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ !
اما من میگم ولنتاین روز عشق های واقعیه...
ﻣﻦ ﻧﻪ ﻋﺸﻘﯽ واقعی ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﻭ
ﻧﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ
ﯾﮏ ﻣﺸﺖ ﻧﻘﺎﺏ...
ﺭﻭﺯ ﺗﺌﺎﺗﺮ ﻣﺒﺎﺭﮎ .
سیگار هایم؛ بوی خون گرفته این روزها...
رگ هایم؛ بوی دود...
لب هایم آلزایمر گرفته و لبخند را فراموش کرده است
سیگار را میشناسد و بس...
همین نزدیکی بود
کجاست فندک شکسته ی من ؟
نمیدانم جنس سیگارم خوب نیست یا جنس خاطراتم ؟
آخر بدجوری میسوزد دلم !!!
دنیای مجازی دنیای غریبه پرستاست
غریبه ترین آدمت بهترین رفیقته !!!
این شما و این هم دنیای شما
و ما به سلامت ...
خسته ام....
اما تحمل میکنم...
خدایا روزگارت با
من و زندگیم بد تا کرد....!
ﺩِﻕ ﮐَــــﺮﺩَﻡ ..
ﭘُﺸﺖِ ﺧَﻨـــﺪﻩ ﻫﺂﯼِ ﺗَﻠﺨـــﯽ ﮐِﻪ ﻫﯿﭽـــﮕﺂﻩ ﮐَﺴﯽ
ﺑِﻪ ﺁﻥ ﺷَــﮏ ﻧَﮑـــﺮﺩ !
نیستــی کــه بــریــزمــت روی عمیــق تــریــن زخمــم!
نیستــی کــه نمیــرم،
نیستــی!
از اینهمــه زخمهــای خــالــی نــه،
از اینهمــه کــه نیستــی،
مُــردم
سفر از چشمهای تو محال بود
که ممکن شد
مرگ که دیگر محال نیست
همیـشه سکـوت خــوب نیــست
گـاهـی خُـرد میشوی زیـر بـار حـرفهـای نـگفتـه
غافـل از اینکـه بــه تـو تـهمـت بـی جنـبگـــی میــزننــد…
بــرگــرد....
بــرای چــنــد لــحــظـه ی کــوتــاه ...
خــداحــافــظــیــه غــمـنـگـیـزمــان تـــا ابــد مــرا زجـــر خــواهــد داد
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکان نخورده است!!!
خدایا خسته ام
نه از خودم
از آن کسی که مرا غرق خودش کرد اما نجاتم نداد.
لعنت به اون لحظه که برای پنهان کردن بغضت قهقه میزنیفلسفه تنهایی را هر چقدر خوب ببافند
باز بر تن ادم زار می زند
بی انصاف!!
لای انگشتانم را باید دستان تو پر میکرد...
نه سیگار را !!!
مرد بغض نمی کند…
مرد گریه نمی کند…
مرد نمی شکند…
فقط سیگاری روشن میکند و آرام و بی صدا لابلای دود و شعر
میمیرد…
زندگی یعنی جنگی که هرروز تکرار
می شود ودر ازای لحظات شادی اش
که مکث های کوتاهی بیش نیست
"باید بهای گزافی پرداخت... "
کاش کسی میفهمید وقت دلتنگی وزن یک اه چقدر سنگین است...
نیمکتی پر هیاهو....!!
در میان این همه بودنها
چه غریبانه تنهایم...!!
در “نقاشی هایم” تنهاییم را پنهان می کنم...
در “دلم” دلتنگی ام را...
در “سکوتم” حرف های نگفته ام را...
در “لبخندم” غصه هایم را...
به اتوبان های تنهایی وصل می شوند…........
بـعضـی وقـتـها ؛
تـنهایی میـپـیچه دور گـلـوم !اما لامــصـب نـه خـفه ام میـکنه که راحـت بـشم
و نه دسـت از سـرم بــرمیـداره کـه رهــا بـشمفـقط ... زجــر کـُشـم داره مـیکـنه ...
سکــــو ت میکنـــــــــــم . . .
نـه اینــکـــــه دردی نیســـــــــت . . .
گلـــــــــــــو یــــــــی نمــــــانده بـــــرای فریـــــــــاد..
بــه سلامـَتــی اونــی کِـهــ گفت:
قــَبــر مَنــو خـِیلـــی بـُزُرگـــــــ بــِســازیـــن....
چـون یــه دُنیــــا آرزو بـا خــودَم بـهــ گـــــور میــبـَرَم.....!
گریه کار کمی است
برای توصیف نداشتنت…
دارم به رفتار پر شکوهی
شبیه به
مرگ فکر می کنم…!
زمین...
خمیازه ای بکش به زیر پای من...!
فقط همین..!
روزهایم با خیالِ بودنت شب میشوند و شبهایم با سیگارِ روشنم روز …
یادت است میگفتی سیگار را کنار بگذارم ؟
من سیگار را کنار گذاشتم اما طعم تلخش را نه !
روزگار امروز به من فهماند که چیزهای تلختری از قهوه و سیگار هم هست !
نمیدانم جنس سیگارم خوب نیست یا جنس خاطراتم ؟
آخر بدجوری میسوزد دلم !!!
پیـکهـــــا
خـــالــــی میشونــــد و
سیگـــــارهـــا تمــــــام
امـــــا مـــــن
هنــــــوز هــــم لبـــریــــز دردم...
دوست دارم چشمامو ببندم و صبح نشه و من توی سکوت به خواب ابدی برم.
شاید خاک حس منو بفهمه
از تـنـهـــایـی من که می گذری
گوشهایت را بگیر و چـشـمـهــایـت را ببند!
ایـنـجــاسـکـوت ، آدم را کـــر
و بـی هـمــزبـانـی ، آدم را دیــوانـہ می کـنــــد . . .
کجایی تا ببینی چقدر مشتاق دیدار داری؟!!
آنان که می خواهند بدانند شیرینی زبان مرا چه کسی به کام خود مکیده است...
که چنین زهر میبارد از سخنم!!!
به نفس های بی شمار افتاده ام
در پس سکوت بی انتهای شب
سوگند
من ماه ها
به لحظه های
خیالی تماشای
چشمان تو فروخته ام..
فــرامــوش ڪــردنـت بــرایـم مـثـل آب خــوردن است …
از همــان آبـهـایـی که خــفــه ات میــکنـد …
از همان هایی ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـی …
از همــان هـایـی ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند.. .
♥ انگار قانون شب ســـکـــ ــــوت است!!!
حتی آدم هایی که بیدارند....
بــــی صــــ ـــــدا گریــه میکنند
***********
وقتی سکـــــــوت تمام وجــــودم را فرا گرفتـــه
اطرافیان فکر میکنن
د چه مغـــــرورم...!
امــــآ افســــوس که راز این سکوتم را کسی نمیداند..!
.
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه
، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشک
ند ...
نمی دانم
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است ...!!
اشک ها قطره نیستند!بلکه کلماتی هستندکه می افتند.. فقط برای اینکه:پیدا نمیکنند کس
ی را که معنی این کلمات را بفهمند...!!
وقتی عشق در زد زود باز نکنید
بعضی ها مثل بچه ها زنگ میزنند و فرار میکنند
............
هی روزگار من به درک...
خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراری درد کشیدن من
انـدوه کــه از حــد بــگــذرد
جــایــش را مـیدهــد بــه یــکـ بــیاعتنــایــی مــزمــن
دیــگــر مـهــم نـیــســـت
بــودن یــا نـبــودن ...
دوســـت داشـتــن یـــا نـداشتـن ...
دیـگــر حـســـی تـو را بـــه احـســـاس کـردن نمــی کـشــانــد ...
در آن لحظـــــه فـقــط در سکـــوت غــرق می شــوی
و فـقـط نـگــاه مـیـکـنــی
نـگــــــــــاه !
اگر سکوت کردم بـه روی زنـدگی
بـه پای خـوب بودنـم نگـذار !
روزگار بـا ضربـه هایش مرا لـال کرده ...
فقـط گہگاهی لبـخـنـد میزنم که بـدانـد
هنو
ز هم مقاومم برای ضربـه هایش ...
تو کجایی سهراب...؟؟
آب را گل کردند
چشم ها را بستند و چه با دل کردند
صبر کن ای سهراب...!
گفته بودی:
قایقی خواهم ساخت
دور خواهم شد از این خاک غریب!
قایقت جا دارد...؟؟
من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم!
گاهی دلت نمیخواد . .
دیروز را به یاد بیاوری . . .
انگیزه ای برای فردا...
نداری و حال هم نداری..
گاهی فقط دلت میخواد
زانوهایت را تنگ در
اغوش بگیری..و گوشه ای از گوشه ترین گوشه ها که میشناس...گریه کنی
درست مثل امضای آخر
نامه هایش که میگفت خون است اما....
طعم آب انار میداد...........
خوش به حا
ل اونیکه وقتی در آغوشت آرام گرفت به او
میگویی:
قبل تر از تو هیچکس نبود در افکارم...........................................
چه فرقی دارد
پُشت میله ها باشی
یا در خیابانهای شهر در حال قدم زدن
وقت
ی که آرزوهایت
در حبس باشند
اَشک هایم زیادی شـور شده اند
مگر چِــقَــدر
نَـمَـک بر زَخمَــم
پاشیدی و
رَفتـی
که اِضافه اَش اَز چشمانَم می
ریزَد..
تنهایی راه رفتن سخت نیست
اما...
وقتی ما این همه راه را
با هم رفتیم
تنهایی برگشتن خیلی سختهـ ـ ـ...
امروز با بارش اولین بارون پاییزی
داغ دلم تازه ش
د
همراه خوبی بود برای خیس شدن گونه هایم
وتسکین خوبی بر دردهایم